فریاد کن مرا
نخوان!
تنها و تنها فریا د بزن
صدایت می تواند تمامی تنم را بلرزاند؟
در عمق چشمانت هیچ نمی بینم
هست و نمی بینم ؟ یا نبودنش را می بینم؟
بگو...
نمی توانی ! خوب می دانم
برای گفتن هر کلمه یک تکه از غرور است که زیر پا له می شود
و برای فریاد زدن ، شاید تمامی آن!
اما پای تو قدرت له کردن دارد؟
گفتم غرور؟
نه آن غروری که ممکن است له شده باشد زیر فشار حتی یک انگشت . از جایی دیگر سخن می گویم
می فهمی؟
-----------------------------------------------
نخوان!
تنها و تنها فریا د بزن
صدایت می تواند تمامی تنم را بلرزاند؟
در عمق چشمانت هیچ نمی بینم
هست و نمی بینم ؟ یا نبودنش را می بینم؟
بگو...
نمی توانی ! خوب می دانم
برای گفتن هر کلمه یک تکه از غرور است که زیر پا له می شود
و برای فریاد زدن ، شاید تمامی آن!
اما پای تو قدرت له کردن دارد؟
گفتم غرور؟
نه آن غروری که ممکن است له شده باشد زیر فشار حتی یک انگشت . از جایی دیگر سخن می گویم
می فهمی؟
-----------------------------------------------
لحظه ای در شبی دلم خواست نامم را فریاد بزنی
دلم خواست تنم را آنقدر محکم بفشاری که صدای خرد شدنش را در ورای آن فریاد بشنوم!
صدایت بلند است ، می دانم.
دلم خواست تنم را آنقدر محکم بفشاری که صدای خرد شدنش را در ورای آن فریاد بشنوم!
صدایت بلند است ، می دانم.
-----------------------------------------------
لحظه ای دیگر باز هم شبی،
صدای باران ،
دلم خواست آن لحظه تنها یک ناظر نباشم و تو نیز!
توهماتم را می بینی؟
در لحظه ای که شاید تنها یک المان تو را به یادم می آورد
و می روم....
لحظه ای دیگر باز هم شبی،
صدای باران ،
دلم خواست آن لحظه تنها یک ناظر نباشم و تو نیز!
توهماتم را می بینی؟
در لحظه ای که شاید تنها یک المان تو را به یادم می آورد
و می روم....
-----------------------------------------------
روزمرگی ها مبدل به بازی شده اند
آدمها ، کارها ، گفتگوها ، نوشته ها ، جملات ، کلمات ، حرفها ، همه و همه و همه . تنها بازی.
با من به میدان بازی می آیی؟
بازی های کودکانه را نمی گویم
منظور بازیهایی است که پس از تمام شدن ، شادی بر جای نمی گذارند
زخم بر جای می گذارند ، زخم!
با من به میدان بازی می آیی؟
روزمرگی ها مبدل به بازی شده اند
آدمها ، کارها ، گفتگوها ، نوشته ها ، جملات ، کلمات ، حرفها ، همه و همه و همه . تنها بازی.
با من به میدان بازی می آیی؟
بازی های کودکانه را نمی گویم
منظور بازیهایی است که پس از تمام شدن ، شادی بر جای نمی گذارند
زخم بر جای می گذارند ، زخم!
با من به میدان بازی می آیی؟
----------------------------------------------
اگر از تو بخواهم که نبینی،
اگر از تو بخواهم که نشنوی،
اگر از تو بخواهم که نگویی،
اگر از تو بخواهم که نبویی،
اگر از تو بخواهم که لمس نکنی،
چیز دیگری باقی می ماند برایت که بمانی؟
اگر از تو بخواهم که نمانی؟!
--------------------------------------------
اگر از تو بخواهم که نبینی،
اگر از تو بخواهم که نشنوی،
اگر از تو بخواهم که نگویی،
اگر از تو بخواهم که نبویی،
اگر از تو بخواهم که لمس نکنی،
چیز دیگری باقی می ماند برایت که بمانی؟
اگر از تو بخواهم که نمانی؟!
--------------------------------------------
و
تنها یک جمله در گوشم زنگ می زند:
دست بزن ... نترس ...
می بینی؟
این یک حس ِ ....
کدام حس بود که خواست نبودنش را ثابت کند؟
-------------------------------------------
تنها یک جمله در گوشم زنگ می زند:
دست بزن ... نترس ...
می بینی؟
این یک حس ِ ....
کدام حس بود که خواست نبودنش را ثابت کند؟
-------------------------------------------
من