You Have Not The Required Plugin To Play This Blog's Music
by John Lennon

ImaginE

خبرگزاری آپدیت : ایمیل خود را وارد کنید

Powered by Bloglet

Monday, September 12, 2005


دوباره نزدیک می شود ، تنها چند روز مانده ؛ ماه مهر ، آبان
و باز حالم رو به خراب شدن است
تنها خاطره ای از کودکی که هیچ گاه از یادم نرفت
که هیچ گاه بر زبان نیاوردمش تا تکرار نشود ، شاید برود و نماند
اما ماند .
اما هست .
اما من ......
پس از آن بود که خواستم هیچ چیز از گذشته در خاطرم باقی نماند و نماند
اما آن روزها ، همچنان با پررنگی و وضوح کامل جلوی چشمانم رژه می روند
و من تنها می نگرم و هیچ از دستم بر نمی آید .
در این روزها باز کودکی می شوم که پشت شیشه مغازه ها جعبه های خوشرنگ شکلاتها را بهانه می کند و هق هق گریه را سر می دهد .
به دنبال شعاری می گردم که بر لب بیاورم و مبارزه کنم . و جائی را جستجو می کنم که سنگرم باشد . برای جنگ لازم است . و سلاح !
تمامی این روزها به دنبال جمع آوری آلات لازم برای جنگ می گردم و وقتی همه چیز مهیا می شود ، وقت جنگ تمام شده !! همه چیز به حال عادی باز می گردد تا دوباره ای دیگر !
من ؟ مبارز ؟ نیستم ؟ شاید ؟ هستم ؟ اگر ؟ بخواهم ؟ و ؟ می خواهم ؟



من

Posted by rOoDvIk  @ 4:18 PM |  


Saturday, September 10, 2005


نفس عمیق ... یک ، دو ، س.......ه و... بیهوشی مطلق
صدای زجه هایم را خودم نیز نشنیدم ،
لرزش تنم را حس نکردم ،
ب ی ه و ش ی م ط ل ق
اما رفتنت را در عمق همان بیهوشی و کندنت را از وجودم ؛ گریستم .
باز هم نماندی ؛
من قوی نبودم !

من

Posted by rOoDvIk  @ 7:38 PM |  


Saturday, September 03, 2005


مدتی است که فنجان قهوه ، دلش برایم تنگ نمی شود
در این راه که پیموده ام ، بر سر او چه آمده نمی دانم
در میان راه ندیدمش ، اصلا اثری از او نبود
شاید قبل از اینکه راه بیفتم ، رفته بود ...
و من ... حالا که راه تمام شده ، تنها فنجان قهوه خستگی ام را ...
باز هم نبود چیزی را دیر فهمیدم ، آنقدر دیر که ...

من

Posted by rOoDvIk  @ 12:48 PM |  


بالاي صفحه